جدول جو
جدول جو

معنی بی تابی - جستجوی لغت در جدول جو

بی تابی
بی قراری، بی آرامی
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
فرهنگ فارسی عمید
بی تابی
بی صبری و ناشکیبایی و ناتوانی و درماندگی، (ناظم الاطباء)، بی قراری، بی طاقتی، (فرهنگ فارسی معین)، بیهوده و ناحق، (ناظم الاطباء)، بیهوده، (فرهنگ فارسی معین) :
سوار هنرمند چابک رکاب
که برآتش انگشت زد بی حساب،
نظامی،
، ناصحیح و ناراست، (ناظم الاطباء)، ناصحیح و نادرست، (فرهنگ فارسی معین) :
من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا
پدر بگوی که من بی حساب فرزندم،
سعدی،
، کنایه از ظلم و بیداد، (آنندراج) :
تا چند بی حساب به اهل نظر کنی
اینک رسید نوبت روز حساب خط،
صائب (از آنندراج)،
شاهی که بر رعیت خود بی حساب کرد
سیلاب گشت و خانه خود راخراب کرد،
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بی تابی
بیقراری بیطاقتی
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
فرهنگ لغت هوشیار
بی تابی
بی حوصلگی، بی قراری، بی صبری
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی تابی
بی قراری، جزع، زاری، فزع، ناآرامی، ناشکیبایی، ناشکیبی
متضاد: آرامش، قرار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
بی قرار، بی طاقت، کسی که قرار و آرام ندارد
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
حالت و چگونگی بی کتاب (در تداول عامه). صفت بی کتاب. بی دینی. لاکتابی. (یادداشت مؤلف). رجوع به کتاب شود
لغت نامه دهخدا
بیقرار و بی طاقت، (آنندراج)، آنکه آرام و قرار ندارد، بی قرار، بی طاقت، (فرهنگ فارسی معین)، ناتوان و ضعیف و زبون و ناشکیبا و بی آرام، (ناظم الاطباء) :
بی رتبت تو گردون بیقدر چون زمین
با هیبت تو آتش بی تاب چون شرر،
مسعودسعد،
هم آخر کار کو بیتاب گردد
هم او هم کنگره پرتاب گردد،
نظامی،
جان کمست آن صورت بیتاب را
رو بجو آن گوهر کمیاب را،
مولوی (مثنوی چ خاورص 23)،
دلم بر شوخی مژگان بی تاب تو میلرزد
که روز و شب بزیر سایۀ تیغاند آن ابرو،
میرزا بیدل (از آنندراج)،
- بی تاب شدن، ضعیف و ناتوان و بی آرام شدن، (ناظم الاطباء)،
- بی تاب و توان، بی آرام و ناتوان،
- بی تاب و توان کردن، ناتوان کردن، کم زور کردن، (ناظم الاطباء)، کودن و گول، (ناظم الاطباء)، کودن، ابله، (فرهنگ فارسی معین)، بی محبت، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)،
- بی حس شدن:
کرشمۀ تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد،
حافظ،
رجوع به حس و احساس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
بیقرار و بی طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی تدبیر
تصویر بی تدبیر
نابخرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی تامل
تصویر بی تامل
بی درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
بی حوصله، بی صبر
فرهنگ واژه فارسی سره
بی صبر، بی طاقت، بی قرار، سراسیمه، مضطرب، ناآرام، ناشکیب
متضاد: آرام، شکیبا، صبور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
غير صبورٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
Fidgety
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
nerveux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
неспокойный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
落ち着きのない
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
بے تاب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
অস্থির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
wasiwasi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
sabırsız
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
안절부절못하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
बेचैन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
חסר מנוחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
unruhig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
gelisah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
กระสับกระส่าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
wiebelig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
nervoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
inquieto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
坐立不安的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
nerwowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
неспокійний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی تاب
تصویر بی تاب
inquieto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی